کارل فون کلاوزویتس، اندیشمند برجسته نظامی روس، میگوید جنگ مانند مبارزه تنبهتن بین دو نفر است؛ اما در مقیاس بزرگتر. او معتقد است که هدف اساسی جنگ تحمیل اراده خود بر دیگری است که البته محور اصلی آن را رسیدن به اهداف سیاسی تشکیل میدهد. به همین دلیل هم میگوید: «جنگ ابزار و روشی متفاوت برای دستیابی به اهداف سیاسی است.»
کلاوزویتس در واقع به اوج اقدام نظامی یا بهتر بگوییم حداکثر میزان گسترش آن اشاره میکند؛ به این معنی که هر بُعدی از جنگ حدی کاملا مشخص دارد که در صورت تجاوز از حد تعیین شده، خطرها و چالشها افزایش مییابد و شکست اجتنابناپذیر میشود. بنابراین جنگ یک اقدام خشونتآمیز است که به زمان و مکان وابستگی ندارد و از آنجا که در خدمت اهداف سیاسی است، لازم است پس از گذر از هر مرحله، متوقف شود تا نتایج آن ارزیابی و محاسبات لازم انجام شود و در صورت لزوم، در کلیه عرصهها بازنگری صورت گیرد.
اکنون جنگ جاری در اوکراین را که حدود یک ماه از آغاز آن میگذرد، چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
روسیه جنگ اوکراین را در چارچوب جنگ مانور با تهاجم زمینی، حمله هوایی و فرود یک گروه نخبه از چتربازان در نزدیکی کییف، پایتخت اوکراین، آغاز کرد. این حمله از سه محور آغاز شد: از شمال به سمت کییف، از شرق به سمت منطقه دونباس و در جنوب از شبهجزیره کریمه تا شهر خرسون؛ با این حال این حمله چندی بعد با شکست مواجه و ارتش روسیه بهجای جنگ مانور به جنگ شهری وارد شد و اندکی بعد روشن شد که ارتش اوکراین نیز برای مقابله با چنین جنگی آمادگی دارد.
با آغاز جنگ شهری، ارتش اوکراین به موارد زیر دست یافت: وادار کردن ارتش روسیه به تغییر راهبرد جنگ حرکتی و قابل مانور به حالت ایستا.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ارتش اوکراین حملات متقابل علیه تهاجم نیروهای روسیه را راهاندازی کرد تا جلو ارتش روسیه برای ایجاد هرگونه سیستم محاصره در اطراف شهرها را بگیرد و فرصت کافی برای مقابله با دشمن فراهم شود. اغلب این حملات در غرب کییف، بهویژه در مناطق ایرپین، هوستومیل و بوچا انجام شد. در نتیجه، ارتش اوکراین موضع خود را از حالت ایستا به حالت جنبشی-مانور موقت تبدیل کرد.
ارتش اوکراین با توجه به ویژگیهای این جنگ و تفاوت غیرقابل مقایسه در موازنه قدرت، تصمیم گرفت معادله دفاع راهبردی و حمله تاکتیکی را اتخاذ کند. این در حالی است که ارتش روسیه اصل حمله راهبردی و دفاع تاکتیکی را پیش گرفته است.
بدین ترتیب میتوان گفت که جنگ اوکراین هم اکنون به بنبست رسیده است. به این معنی که طرفهای متخاصم در وضعیتی قرار گرفتهاند که نمیتوانند از حالت ایستا عبور کنند؛ مگر اینکه طرف قویتر با استفاده از سلاحهای غیرمتعارف که عواقب ناگواری در پی دارد، بنبست فعلی را بشکند. به عنوان مثال، برای تغییر صحنه نبرد، ارتش اوکراین ممکن است پای ارتش روسیه را به جنگی بکشاند که نیروهای روسی برای آن آمادگی ندارند و رفتن به سوی چنین نبردی حتی جزو برنامههای اولیه آنها نیست.
ارتش روسیه به منظور جبران قدرت مانور و تحرک، حملات هوایی خود به قلمرو اوکراین را بیش از ۵۰ درصد افزایش داده است. علاوه براینکه میزان استفاده از موشکهای بالیستیک و کروز نیز افزایش یافته و ارتش روسیه استفاده از موشکهای مافوق صوت «کینژال» (هایپرسونیک) را آغاز کرده است.
البته توجه ارتش روسیه بیشتر به دو جبهه دونباس و ماریوپول که در آنها میتوان به برخی دستاوردهای راهبردی دست یافت، متمرکز است. حضور جداییطلبان در منطقه دونباس مسیر پیشرفتها و موفقیتهای تاکتیکی را هموار میکند و در صورت سقوط دونباس، ارتش روسیه میتواند از دو جهت به عمق اوکراین نفوذ کند؛ در شمال به سمت شهر خارکیف و در غرب به سمت دنیپرو.
اکنون اگر احتمال سقوط شهر ماریوپول را به این دستاورد اضافه کنیم، آیا ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، میتواند مدعی شود که به پیروزی محدودی در جنگ دست یافته است و آیا این پیروزی میتواند راهی برای نجات از باتلاق کنونی نبرد اوکراین باشد؟
هرگز نه! زیرا دلایل متعددی وجود دارد که روسیه را از رسیدن به هدف اصلی جنگ باز میدارد. اول اینکه پوتین خواستار تصرف اوکراین و گسترش نفوذ بر سراسر این کشور است. دوم اینکه همانگونه که در بالا اشاره کردیم، جنگ برای دستیابی به اهداف سیاسی راهاندازی میشود؛ بنابراین پوتین چگونه میتواند این پیروزی محدود نظامی را به یک پیروزی بزرگ سیاسی تبدیل کند؟ بهویژه اینکه پیروزی در این جنگ زمانی تحقق مییابد که طرف مقابل (اوکراین) آن را تایید کند و آماده پذیرش شروط مسکو شود.
در اینجا، به یاد این سخن معروف میافتیم که «جنگ را همواره قویترینها آغاز میکنند، اما در فرجام این ضعیفهایند که پایان آن را رقم میزنند».
برگرفته از نشریه الشرقالاوسط